کوروش مامانیکوروش مامانی، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

قدم قدم با پسرم

همینجوری یهویی

چند تا عکس از دنیای من:   عزیزکم تازه یاد گرفتی وقتی انگشتامو میگیری، میبری سمت دهنت و انگشتامو میمکی. الهی قربونت برم من. عااااشقتم. دو تا عکس بالایی هم کلی برام خنده دلر بود. توی خونه ی عمه م اینا، پشت بالش رو عمه هنوز ندوخته بود. شما هم خوابت میومد، دختر عمه گذاشتت توی شکاف بالش و شما مثل فرشته ها خوابیدی! کمی که گذشت عمه گفت:بچه ها نگاه کنین، داره غلت میزنه! تا دویدم گوشیو بردارم و عکستو بگیرم، کاملا برگشتیو همونجوری خوابیدی!!!! شده بودی عین لاک پشت. الهی فدات بشم من. .   ...
2 تير 1394

اولین تابستون

کوروشم،  مرد زیبای زندگیم اولین تابستونت گل بارون. برات آرزو میکنم که محبت بینمون همیشه داغ باشه مثل همین خورشید وسط آسمون. امروز صبح بعد از رفتن بابایی، کمی خونه رو تر تمیز کردم و دوتایی رفتیم خونه ی عمه ی من تا  تن نازت رو حنا ببندیم. یه رسمه، که اولین روز تابستون هر نوزادی، این کارو میکنن، میگن برای پوستش خوبه و بدنش در آینده بو نمیده. این رسم رو دوست دارم. .. عمه جون وقتی داشت حنامیکشید به تنت، با تعجب نگاش میکردی و لباتو غنچه میکردی. الهی قربون اون لبات برم. چون حنا کمی خنک بود، اولش یکمی نق و نوق کردی، ولی بعد انگار خوشت اومده بود و همش میخندیدی قربونت برم. وقتی هم حمومت کردیم و تموم شد، خسته شده بودی حساب...
1 تير 1394